راز دل
دستگاه : دشتی
اجرا : 1358
انتشار : 1359
…………………………………………………………………………….
آواز : چشم انتظار شعر : امیرهوشنگ ابتهاج
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ما است لاله ای که شکفت به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین در آینه جویبار، گریه بید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
از این چراغ توام چشم روشنایی نیست که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز که هست در پی شام سیاه صبح سپید
که راست سایه در این فتنه ها امید امان شد آن زمان که دلی بود در پناه امید
صفای آینه خواجه بین کز این دم سرد نشد مکدر و بر آه عاشقان بخشید
…………………………………………………………………………….
آواز : راز دل شعر : عارف قزوینی
گریه را به مستی بهانه کردم، شکوه ها ز دست زمانه کردم آستین چو از دیده بر گرفتم، سیل خون به دامان روانه کردم
ناله دروغین اثر ندارد، مرده بهتر زان کاو هنر ندارد شام ما چو از پی سحر ندارد، گریه تا سحر گه من عاشقانه کردم
راز دل همان به نهفته ماند، گفتنش چو نتوان گفت نگفته ماند فتنه بهتر یک چند خفته ماند، گنج غم بر دل خزانه کردم
باغبان چه گویم به ما چه ها کرد، کینه های دیرینه برملا کرد دست ما ز دامان گل جدا کرد، تا به شاخ گل یکدم آشیانه کردم
…………………………………………………………………………….
آواز : بهار غم انگیز شعر : امیرهوشنگ ابتهاج
بهارا بنگر این خاک بلاخیز که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحرای غمناک که هر سو کشته ای افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن مزار کشتگان را غرق گل کن
…………………………………………………………………………….
آواز : از خون جوانان شعر : عارف قزوینی
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد دربار بهاری تهی از راغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن