دلشدگان
آهنگساز : حسین علیزاده
دستگاه : مختلف
اجرا : 1370
انتشار : 1371
…………………………………………………………………………….
آواز :گلچهره شعر : علی حاتمی
گلچهره مپرس آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد
گلچهره مپرس پروانه تو بی تو کجا رها شد
مرنجان دلت را
رها کن غمت را رها کن
مخور غم مخور غم نگارا
گلچهره بریز تو خون من بلبل نغمه زن را
…………………………………………………………………………….
آواز : پیمانه عشق شعر : فریدون مشیری
ساقیا؛ ساقیا؛ زده ام باده نابی که مپرس
جامی زده ام از چشم مهربان تو / سرخوش بردم خانه به خانه کوبه کو
هر دم ز چشمانش، جرعه ای از جان جهان / ریزد به گل من، روشنتر از عالم جان
ساقی چشمان او، پیمانه عشق، ریزد به جام جانم
حرفی دارد، رمزی گوید، شیدا کند ما را، یارا؛ یارا
ساقی جامی دگر، آتش زان شعله ور
به یک نظر، به یک نظر، ما را ز دست ما ببر
…………………………………………………………………………….
آواز :دلشدگان شعر : علی حاتمی، فریدون مشیری
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم جمع مستان غزلخوانیم
ما کشته آن مهرخ خورشید کلاهیم همه مستان سراندازیم
ما از دو جهان، غیر تو ای عشق نخواهیم سراندازیم سرافرازیم
صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما خبر این هنر ندانیم
در این سربی سامان، غمهای جهان با ما که هرچه می توانیم
با ساز و نی، با جام می، با یاد وی غم از دلها براندازیم
شوری دگر اندازیم در میکده جان
…………………………………………………………………………….
آواز : پاسبان دل شعر : حافظ، فریدون مشیری
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند
…………………………………………………………………………….
آواز :امید عشق شعر : فریدون مشیری
به کجا برد این امید ما را
نشد این عاشق سرگشته صبور
نشد این مرغک پر بسته رها
به کجا می روم یارا / به کجا می برد ما را
ره این چاره ندانم به خدا / نشود دل نفسی از تو جدا
به هوایت همه جا در همه حال
به امیدی بگشایم شب و روز پر و بال
غم عشقت دل ما را / به کجاها برد بالا
…………………………………………………………………………….
آواز :کمان ابرو شعر : حافظ
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکی که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزارن گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاری است که بر طرف سمن زارش همی گردد جمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
توکافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
…………………………………………………………………………….
آواز :بخت خفته شعر : حافظ
مزرع سبز فلک دیدم وداس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از فروغ تو به خورشید رسد صد پر تو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق خرمن مه به جوی، خوشه پروین به دو جو
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
…………………………………………………………………………….
آواز :خلوت گزیده شعر : حافظ
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا آخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن تو است به یغما چه حاجت است
جام جهان نما است ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
…………………………………………………………………………….
آواز :ای امان شعر : عارف قزوینی
ای امان از فراقت امان مردم از اشتیاقت امان
از که گیرم سراغت امان امان، امان، امان، امان
چشم لیلی چو بر مجنون شد دل ز دیدار او پر خون شد
خون شد از راه دل بیرون شد امان، امان، امان، امان
عارف و عامی از می مستند عهد و پیمان به ساغر بستند
پای خم توبه را بشکستند امان، امان، امان، امان